دكتر بهرام عنايتي: سلام بر ياران كبريايي ، سلام به آناني كه حتي ساعدت دوستي با آنها لايق ما نشد ، سلام به آناني كه خالصانه رفتند و چه عاشقانه و عارفانه پر كشيدند.
باز عيد آمد و با تمه اي از بازماندگان قافله ي عشق ، هر روز از بین ما جمعي مي روند و خوش به سعادتشان .
قبل از عيد آقا مرتضي رفت ...
چند هفته قبل از رفتنش از كلاس درس كه آمدم بيرون ديدمش، تا رفتم سلام و احوالپرسي گرمي كنم پر كشيد و رفت .
همان لحظه خاطرات آن شب عاشقانه در شلمچه جلويم ظاهر شد، در داخل آن به اصطلاح آمبولانس جنگي ، تمام بدنش غرق در خون بود ، ما هم تبركي گرفتيم، آقا مهدي (شهيد طالبي) در دم رفت و قاسمي هم به خود مي غلطيد ، مرتضي دائم مي گفت يا زهرا يا فاطمه ، به من گفت بگو يا زهرا ...!
بعد از آن يادم نيست كه چه شد ... ولي الان اين را مي دانم كه ايشان آسماني ست ، و مي دانم كه من لايق حفظ اين خاطرات نيستم .
حاضرم همه ي زندگي ام را بدهم تا آن شب را پس بگيرم ، حتي لحظه اي از آن شب ...
دنيايي كه در آن همه ي ما مدعياني بيش نيستيم ، كه شاهد معركه گيري نا محرمان دوران دفاع هستيم ، خدايا ما را لايق حفظ خون شهدا بدان ، روحت شاد آقا مرتضي .